kamkarha / KAMKARAN
موسيقی کردستان

سركار خانم نجمه
تجدد در ابتدا ضمن معرفي خودتان كمي درمورد سوابق كاريتان بگوييد.
نجمه تجدد هستم 55 سال سن دارم و
از كودكي به خوانندگي علاقه داشتم و همراه صداي مادرم ميخواندم و در واقع مادرم
اولين آموزگار من بود از مدرسه هنرهاي زيباي دختران بهزاد فارغالتحصيل شدم كه
مجموعهاي از هنرهاي هفتگانه را آموزش ميداد در دانشگاه هنرهاي دراماتيك در رشته
عروسك نمايشي و دكور صحنه مشغول تدريس بودم كه انقلاب شد و دانشگاهها تعطيل شد و
به ما گفتند شما ميتوانيد رشته روانشناسي يا زبانمشترك را ادامه بدهيد كه من
كلا منصرف شدم و در نيمه راه ماندم از سال 1352 در دانشگاه صنعتي شريف همزمان يك
پروژه سمعي بصري گرافيك كتاب و آموزش درسي را انجام ميدادم كه ادامه پيدا كرد تا كار
با انتشارات خوارزمي كه حتما آشنا هستيد و از بزرگترين انتشاراتها درايران است
موسيقي را كه از 23 سالگي همراه مرحوم بنان و استاد قوامي و مرحوم تاجبخش و ساير اساتيدي كه در آن دوره در زمينه تصنيفخواني
كار ميكردند كار كرده بودم ادامه دادم و اين همكاري با فعاليت در آموزشگاه چاووش ادامه
پيدا كرد اما متاسفانه سال 64 آنجا را بستند و من از آن به بعد با استاد داود گنجهاي
ادامه دادم و همزمان با خانم قشنگ كامكار آشنا شدم و با ايشان سهتار كار كردم بعد
در سال 68 با بيژن كامكار آشنا شدم و با او ازدواج كردم و به گروه پيوستم از سال
74 چندين كنسرت با گروه كامكارها در هلند،
فرانسه، انگليس و آلمان داشتم و بعد هم چند كنسرت در كردستان عراق و چند كنسرت هم
با گروه تنبور شمس به همراه كيخسرو پورناصري و پسرانشان كه اولين كنسرت در موسيقي
شرق بود به اسم «شرق ترانه لري» كه در سمرقند اجرا كرديم و همچنين كارهايي در
هندوستان، چين، سوئيس و فرانسه انجام داديم و در حال حاضر هم همراه گروه كامكارها
و تنبور شمس و اين آموزشگاه در خدمت مردم هستم.
سركار خانم قشنگ
كامكار كمي در مورد سوابق كاريتان برايمان بگوييد.

شروع كار هنري من در واقع از سن هفت
سالگي بود. در آن زمان پدرم رئيس موزيك ارتش در كردستان بود و بعد وابسته به وزارت
فرهنگ و هنر شد و پدر سرپرستي بخش موسيقي وزارتخانه را برعهده گرفتند و در آنجا
هنرستاني تاسيس كردند. من از هفتسالگي هم آواز ميخواندم و هم ويلن ميزدم در
15سالگي ويلن را به صورت حرفهاي مينواختم
بعدها با آقاي محمد رضا لطفي كه تحت عنوان سپاه دانش به كردستان آمدند آشنا شدم.
پدرم عاشق هنرمندان بودند و ايشان هم هنرمند برجستهاي بودند به اين ترتيب ايشان
به منزل ما راهپيدا كردند كه منجر به ازدواج من با ايشان در سن 17 سالگي شد بعد
از آن به تهران آمدم و چون ايشان نوازنده تار و سهتار بودند و من هم پيش زمينه
داشتم و به دليل اينكه از همان آغاز ما با اساتيد بزرگي مثل استاد هرمزي، عبادي،
آقاي فروتن و ساير اساتيد در ارتباط بوديم من فقط با نگاه كردن به نواختن آنها اين
ساز را ياد گرفتم زندگي مشترك من و محمدرضا لطفي شش سال ادامه يافت و ثمره اين
ازدواج پسرم اميد است كه از نوازندگان برجسته است و فعلا در آمريكا زندگي ميكند و
البته مدتي عضو همين گروه كامكارها كه از سن هفت سالگي من وجود داشـت. در ابتداي من،
برادر بزرگم هوشنگ و ديگر برادرانم بيژن، پشنگ و ارژنگ اعضاي اين گروه را تشكيل
داديم چون برادران ديگرم آن زمان كوچك بودند و هنوز وارد گروه نشده بودند حتي در
اردوي رامسركه آن زمان متداول بود ما مقام اول را كسب كرديم. آن زمان در تمام دنيا
يكي دو مورد وجود داشت كه تمام اعضاي يك خانواده در كار موسيقي باشند. رفتن هوشنگ
به آمريكا و آمدن بچهها به دانشگاه هنرهاي زيبا و آمدن من به تهران و ادامه
تحصيلم در تهران منجر به جدايي ما بعد از انقلاب شد و اين جدايي از لحاظي به نفع
من بود اما پدر من به دليل اين مساله و
اينكه كلاسهايش را بعد از انقلاب تعطيل كردند دلشكسته بود و ما پدر را به تهران
آورديم و گروه را دوباره تشكيل داديم اينبار ارسلان و اردلان هم كه حالا بزرگ شده بودند در گروه
شركت داشتند در حقيقت ما اولين اجراي كنسرت را در ايران انجام داديم و من اولين
زني بودم كه با اين گروه كار كردم وبه اين ترتيب راهي باز شد براي ساير گروهها و
ساير خانمها كه بتوانند به صحنه بيايند و كار كنند ما در بزرگترين فستيوالهاي
دنيا حضور يافته و برنامه اجرا كردهايم و من هم هميشه در اين گروه قطعه تكنوازي
داشتهام براي اينكه مردم صداي ساز يك زن ايراني را بشنوند و او فقط عضوي از گروه
نباشد حتي در ورك شاپهايي كه در اروپا برگزار ميشد شركت كرده و در مورد ساز
توضيحاتي به علاقهمندان دادهام درباره تاريخچه اين ساز و شكل اجرايي آن. در اينسالها
كلاسهاي زيادي داشتهام براي اينكه ما از جانب كسي حمايت نميشويم وخودمان بايد
حامي خودمان باشيم من 25 سال سابقه تدريس موسيقي دارم اولين كلاسي كه داشتم خانه
آفتاب بود بعد كلاس باربد و بعد كه خودمان تصميم گرفتيم آموزشگاه داشتهباشيم و آموزشگاه
كامكارها را تاسيس كرديم در اين آموزشگاه تدريس كردم در حال حاضر هم مشغول تدريس
هستم، در اين مدت در خانه هم شاگردان خصوصي داشتهام خوشبختانه توانستهام شاگردان
خوبي تحويل جامعه موسيقي بدهم كه در بسياري از گروهها مشغول كار نوازندگي هستند
از كارهاي اخيرم هم ميتوانم به كنسرتي كه يك ماه پيش در فستيوالي كه در مراكش
برگزار شد داشتيم اشاره كنم و بعد از آن هم اجراهايي در كردستان عراق داشتيم كه
خوشبختانه با استقبال مواجه شد.
با توجه به اينكه تكخواني خانمها در ايران ممنوع
است شما ميتوانيد در گروه تكخواني داشتهباشيد؟
خير نميشود يعني اين اجازه داده نميشود ولي به
صورت دوصدايي اين امكان وجود دارد همانطور كه خانم تجدد به همراه همسرش بيژن
خواندهاند و مريم ابراهيمپور به همراه برادرم ارسلان خواندهاند مگر اينكه براي
خانمها اجراي ويژه داشتهباشيم كه در آن صورت امكان تكخواني وجود دارد.
سركار خانم تجدد
گروه كامكارها بيشتر ازپنج سال است كه آلبوم جديدي را منتشر نكردهاند علت اين امر
چيست؟
يكي از دلايل بزرگ اين مساله عدم
همكاري دولت است هر كاري هزينهاي دارد مثلا آقاي هوشنگ يا ارسلان كامكار اگر قرار
باشد كاري را ضبط كنند اگر بخواهند خودشان اين كار را انجام بدهند هزينه سرسامآوري
ميطلبد چنين كاري بايد سفارش دهنده و متقاضي داشته باشد البته از سال 84 كارهاي
جديدي ارائه شده كه البته به سفارش اشخاصي بوده است.
خانم كامكار مصائب و
مشكلات كار خلق تا اجرا و ضبط يك اثر موسيقايي را توضيح دهيد.
در ايران براي برپايي كنسرت بايد
كسي گروه را از نظر مالي پشتيباني كند هزينههاي زيادي وجود دارد مثل اجاره سالن و
مبلغي كه بايد به اداره اماكن داده شود و باقي هزينهها و در نتيجه كار كمي مشكل
شده دستمزدها و سايرهزينهها بالاست البته مردم بسيار مشتاق هستند و ما مردم بسيار
منصف و شنوندگان بسيار خوبي داريم كه ما از نظر رواني حمايت ميكنند ولي براي
اجراي كنسرت افرادي بايد وجود داشته باشند كه يك گروه موسيقي را از نظر مالي حمايت
كنند و اين هزينهها از طرف آنها پرداخت شود و ما بتوانيم كنسرت را اجرا كنيم در
مورد نوار هم ما پنج كاست ضبط كردهايم ولي در ايران پخش نشد دركردستان عراق ما
چهار نوار را فروختيم به اين دليل كه اغلب با صداي مريم ابراهيم پور بود نميشد در
ايران پخش شود كارهاي بزرگ وبسيار زيبا روي اشعار كردي و به نوعي اركسترال بود و
چند كار ديگرهم ازهمين دسته اخيرا انجام شد كهCD يكي
از آنها هم با صداي عدنان كريم روي اشعار كردي ارائه شد كار ديگري هم با صداي پيام
عزيزي است كه با تقاضا انجام شده ولي در ايران پخش نشده در ايران به هر نوار فروشي
مراجعه كنيد نوارهاي ما را ندارد و اين شايد بيلطفي مسئولان باشد ولي مردم
مشتاقند، كوتاهي و كمكاري از ما هم نيست چون ما مرتب در حال تمرين هستيم و مرتب
در حال ضبط در استوديو هستيم ولي اين نوع كارها هزينههاي سنگيني دارد گاهي خود خواننده اين هزينهها را متقبل ميشود
گاهي هم پيش ميآيد كه افرادي از خارج از ايران گروههاي موسيقي را از نظر مالي
حمايت ميكنند.
آيا وزارت فرهنگ به
عنوان متولي امور هنري و فرهنگي از شما حمايت ميكند و كلا حمايت دولت از شما
چگونه است؟
تجدد:در حقيقت تنها حمايتي كه
از هنرمندان ايران ميشود يكي برپايي جشنواره است كه بازهم به كساني كه مايل باشند
جوايزي نظير سكه اهدا ميكنند و ديگر اينكه آرامگاهي ابدي را براي هنرمندان به نام
قطعه هنرمندان در بهشت زهرا اختصاص دادهاند غير از اين هيچ حمايتي از اين قشر
صورت نميگيرد البته كانوني به نام خانه موسيقي حدود پنج سال است كه بنيان گذاشته
شده و مشغول كار است و تا آنجا كه من اطلاع دارم از هنرمندان سوابقي خواستهاند
براي بيمه درمان و اينكه سابقه كاري از آنها نگهدارند تا بعدها به آنها
بازنشستگي بدهند من نمي دانم شايد در جاهاي ديگر دنيا هم همين وضعيت باشد هنرمندي كه
با عاطفه و شرف و وجدان كاري كار ميكند
حتما در تنگناست و از او هيچ حمايتي نميشود ولي اگر مرثيهخواني كند و اگر مرتب
براي بزرگان حكومت مديحهسرايي كند وضع بهتري دارد البته من نميخواهم اسم ببرم
ولي هستند كساني كه واقعا هم هنرمند نيستند ولي از طرق خاصي از حمايت دولتيان
برخوردارند در صورتي كه از هنرمند واقعي حمايتي صورت نميگيرد.
قشنگ كامكار:البته اين حمايت دولتي فقط
در ايران نيست كه از هنرمندان دريغ ميشود در همه جاي دنيا وضعيت به همين گونه است
و ما گلهاي از دولت هم نداريم ما دوست داريم از حاصل كار خودمان استفاده كنيم
اخيرا هم شنيدم كه به زنان و فرزندان هنرمندان پيشكسوت ماهانه پنجاه تا صدهزار
تومان ميدهند كه بازهم بايد تشكر كرد.
جدا از علاقهاي كه
شما به منطقه زادگاهتان داريد آيا انگيزه ديگري براي پرداختن به موسيقي كردي
داريد يا خير؟

قشنگ كامكار:طبيعت كردستان زيباست آنقدر
كه موسيقياش را هم از اين زيبايي سرشار است البته ما به موسيقي فارسي هم گوش ميدهيم
فرضا موسيقي خانم دلكش و مرضيه و همين طور استاد قوامي و لذت ميبريم و يكي از
دلايل تمركز بيشترمان روي موسيقي كردي اين
است كه اين موسيقي غني است ما در هر گام و دستگاهي نغمه داريم و در حال حاضر خيلي
از كارهايي كه در موسيقي سنتي ساخته ميشود برگرفته از موسيقي كردي است، خيلي از
ريتمها ريتمهاي كردي است حتي در دنيا و حتي موسيقي رپ به گفته خود آنها برگرفته
از موسيقي كردي است ما وقتي در لندن بوديم در استوديوي پيتر گابريل كه كار ضبط ميكرديم
او شيفته اين موسيقي ما شده بود و ميگفت موسيقي زبان مشترك تمام ملتهاي دنياست نميشود گفت چون موسيقي ما كردي است و چون
شما فارس يا فرانسوي هستيد نبايد گوش بدهيد همانطور كه من ممكن است از صداي مدونا
يا از كار مايكل جكسون خوشم بيايد ممكن است زبانشان را نفهمم ولي موسيقيشان را
خواهم فهميد و موسيقي به نوعي فراتر از زبان و مرزهاي جغرافيايي عمل ميكند ما
موسيقي كردي را دوست داريم چون متنوع است و در هر گامي ريتم دارد و زبانش زبان
مادري ماست.
با يك نگاه ميتوان
فهميد كه در جامعه كنوني ايران كار گروهي محكوم به شكست است به نظر شما راز
ماندگاري گروه كامكارها نسبت خانوادگي آنهاست يا دليل ديگري دارد؟
تجدد:شما اگر به يك تيم فوتبال هم نگاه
كنيد ميبينيد ما بلد نيستيم جمعي كار كنيم همه تكرو هستند يكي از دلايلي كه ديگر گروههاي
بزرگ موسيقي نميتوانند با هم منسجم باشند هم همين است در اين گروهها همه ميخواهند
من باشند ولي در گروه كامكارها همه ما هستند هيچكس من نيست و من وقتي در تمرينات
يا روي صحنه كنار آنها مينشينم ضربان قلب يك يك آنها را حس ميكنم كه با هم
هماهنگ است و يكي است، اين مساله در خود من هم انعكاس پيدا مي كند و اين حس در
اعضاي جوانتر گروه هم به وجود آمده از بزرگترينشان كه هوشنگ كامكار است تا كوچكترين
برادر كه اردوان است و حتي بچههايي كه بعدتر به گروه پيوستهاند مثل هانا، صبا،
نيريز و سياوش كه نسل جديد هستند هيچوقت من نيستند همه ما هستند پسرم سهراب به من
ميگويد وقتي شما دركنار بقيه اعضاي خانواده روي صحنه هستيد دائم فكر مي كنم قلب
من آنجاست و هر لحظه ميخواهد بايستد و فكر ميكنم مبادا اتفاقي بيفتد اين فضاي
مشتركي است براي اين خانواده. همانطور كه خانم كامكار گفتند اين خانواده در دنيا
بعد از خاندان باخ دومين خانوادهاي هستند
كه همگي در كار موسيقي هستند و هيچكدام هرگز نخواستهاند خودشان را از ديگري برتر
ببينند و همه هميشه در كنار هم بودهاند
خانم كامكار به نظر
شما موسيقي سنتي ايراني در حال حاضر در چه جايگاهي قرار دارد آيا در سكون است يا
پويايياش را حفظ كرده آيا هنرمندان معاصر موسيقي توانستهاند چيزي به موسيقي قدما
اضافه كنند يا اينكه ما هنوز در همان هفت دستگاه درجا ميزنيم؟
اگر بخواهيم به طور كلي در مورد
موسيقي در تمام ايران صحبت كنيم يعني همه گروهها، نوازندهها و آهنگسازاني كه در
دهههاي اخير كار كردهاند ميتوان گفت يكسري كارهايي كه همان اوايل انقلاب شد
توسط گروههاي مثل شيدا وعارف كه از قبل هم بودند به سرپرستي محمدرضا لطفي و
خوانندگي آقاي شجريان و آقاي ناظري كارهاي ماندني و جذابي بودند و هنوز هم
هستند ولي اخيرا من در موسيقي سنتي هيچ
تحولي نديدهام نه اينكه كنسرت نروم يا نوار گوش ندهم ولي بيش از يكبار گوش نميدهم
درحالي كارهاي استاد قوامي را شايد پانصد بار گوش بدهم يا كارهاي آقاي بنان را، ولي
كارهايي كه امروزه انجام ميشود را بيش از يكبار گوش نميدهم فقط براي اينكه
بتوانم نظرم را به عنوان يك شنونده خوب موسيقي نه يك موزيسين بگويم. هيچ تحول و
هيچ جذابيتي ايجاد نشده به قول شما هنوز در همان هفت دستگاه و پنج آواز ماندهاند
شعرها تغيير ميكند يا از حافظ است يا از مولاناست گاهي ميبينيم ريتمهايي هم
وارد كارها شده كه من فكر ميكنم اين ريتمها هم بيشتر سرشار از ريتمهاي خاص فولك ماست از كردي
يا از ريتمهاي خراسان مثلاميبينيم خانم بينا كارهاي زيبايي اجرا ميكنند. در
ايران در حال حاضر موسيقي فولكلور حرف اول را ميزند مثل موسيقي آذربايجان كه شما
از شنيدنش خسته نميشويد يا لرستان و خراسان. اگر تحولي هم در موسيقي يا در سازها
ايجاد شده من بيشتر اين تحول را در خانواده خودم ديدهام البته من هيچ تعصبي روي
خانوادهام ندارم و فقط به عنوان يك
شنونده قضاوت ميكنم ولي به عنوان مثال سبكي كه اردوان سنتور نوازي ايجاد كرد و
سبكي كه اميد پسرم در 15سالگي در سه تار ايجاد كرد بينظير بود يا كاري كه اردشير
با كمانچه انجام ميدهد و همينطور ارسلان كه سبك خاص خود را در آهنگسازي دارد و به
نظر من بينظير است يا كارهايي كه هوشنگ ساخته در زمينه تداخل موسيقي غرب و شرق و
دستگاهها و گوشههايي كه استفاده كرده بينظير است و نوآوري دف كه امروزه در تمام
دنيا حتي در موسيقي جاز و پاپ هم دارند از اين ساز استفاده ميكنند و بيژن اولين
كسي بود كه اين ساز را نواخت و پدر من اولين كسي بود كه 40 سال پيش ساز دف را كه
يك ساز خانقاهي بود با اجازه يكي از خليفههايي كه در كردستان بود به گروه آورد
چون در آن زمان از نظر دراويش توهين بود كه اين ساز را به صورت اركستري استفاده
كنند و بعد اولين قطعهاي كه بيژن دف زد قطعهاي بود كه محمدرضا لطفي براي مرضيه
ساخته بود و در اين تصنيف از اين ساز استفاده شد و بعدها در جشن هنر شيراز دوباره
استفاده شد و امروز نواي دف فرياد هزاران جواني است كه عاشق اين ساز هستند.

آيا تا به حال كتابي
در مورد بيوگرافي گروه كامكارها و درمورد ثبت اين نوآوريها منتشر شده تا كساني كه
علاقه مند هستند در مورد گروه و كارهايي كه انجام شده بيشتر بدانند از آن به عنوان
مرجع استفاده كنند؟
قشنگ كامكار:تا به حال كاري در قالب كتاب انجام
نشده ولي گاهي در مطبوعات مصاحبهها و مقالاتي در مورد گروه به صورت پراكنده چاپ
شده البته من مشغول نوشتن بيوگرافي خودم هستم شرح چگونگي تشكيل گروه كامكارها هم
در آن آمده ولي هنوز بخشهاي زيادي باقي مانده كه اميدوارم در آينده بتوانم آنرا
چاپ و منتشر كنم.
خانم تجدد در مورد
موسسه فرهنگ گستر آريا و فعاليتهاي آن برايمان بگوييد.
موسسه فرهنگ گسترآريا امسال سه ساله ميشود
البته من از نيمه سال دوم تاسيس اين موسسه همكاريام را با آن شروع كردم و در حال
حاضرموسيقي كلاسيك ايراني را به سرپرستي خانم قشنگ كامكار كه سه تار تدريس ميكنند
آموزش ميدهيم در ساير سازها آقاي ارژنگ
كامكار تنبك تدريس ميكنند آقاي عندليبي دف و ني تدريس ميكنند و آقاي تقوي سنتور
تدريس ميكنند من خودم آواز سنتي ايران را براي خانمها و آقايان تدريس ميكنم اين
دسته كلاسيك ايراني است ولي در مورد موسيقي كلاسيك خارجي آقاي ابوحمزه پيانو، خانم
نهال ويلن و آقاي خسروشاهي گيتار تدريس ميكنند و كلاس موسيقي كودكان هم هست كه
خانم غفاري ارف كودكان تدريس ميكنند كه قبلا خانم سودابه سالم همسر آقاي پشنگ
كامكار تدريس ميكردند كه متاسفانه به دليل تراكم كارهايشان ما فعلا از حضورشان
محروميم.
از تعداد و رده سني هنرجويان
موسسه چه تعدادي و در چه ردههاي سني هستند؟
تجدد:به طور نرمال هنرجويان هيچوقت باقي
نميمانند يك عده ميروند و يكسري ديگر جايشان را ميگيرند ولي كساني كه سالها
دارند كار ميكنند چيزي حدود 170 نفرهستند و در گروههاي سني متفاوت هم هنرجو
داريم دختران 14سالهاي داريم كه براي فراگيري سهتار، تنبك و سنتورميآيند ولي
بچههاي گروه ويلن كوچكتر هستند حدود هشت، نه سال و براي كلاسهاي ارف هنرجويان
كوچكتري داريم كه از چهارسالگي ميآيند.
در خارج از ايران
آموزش و پرورش با اينطور موسسات همكاري ميكند براي اينكه بچهها بتوانند بعد از
مدرسه از اين موسسات استفاده كنند آيا شما با آموزش و پرورش همكاري داريد؟
خيرما با آموزش وپرورش چنين همكاري
نداريم البته قبلا صحبتهايي شده بود كه بتوانيم اين برنامه را با مدرسه والعصر به
مديريت آقاي نجمآبادي اجرا كنيم در ابتدا، كار خيلي خوب پيش ميرفت ولي با توجه
به اينكه تكليف حرمت موسيقي هنوز در ايران مشخص نيست اين مساله مسكوت ماند.
در آخر با آرزوي موفقيتهاي روزافزون براي گروه
كامكارها و همه كساني كه به نوعي براي اعتلاي فرهنگ ايرانزمين تلاش ميكنند از
شما به خاطر شركت در اين مصاحبه متشكريم و اميدواريم روزي بتوانيم در تولوز ميزبان
شما باشيم.
مصاحبه کننده آزيتا خرّم
نوشتار بهناز خوشنويس